شپش وبلاگ نویس

شپشک هستم خیلی خوشحال هستم!

شپش وبلاگ نویس

شپشک هستم خیلی خوشحال هستم!

وقتشه برم خونه!!!!(artistic)

ساعت 3:45 بامداد ....شپش تصمیم میگیره درس بخونه... 

کتابشو باز می کنه!!! مثه همیشه اصن حسسش نیس...  

همین که میام تمرکز کنم  یاد این میفتم که چقد از زد بازی خوشم میاد... 

...میراث فرهنگی ایران به ان دسته از...میدونم زمین صاااااااااافه 

...

یا اینکه یهو میرم تو فکر...  

وای ی ی ی ی این زن رستم عجب دافی ی ی ی ی بودا لامصب!!!   

...

تا میام خودمو جم و جور کنم...

سولی جان میاد ور دلم

یه نگا به من میندازه یه نگا به کتابای دورو برم ...قیافشو مهربون می کنه می گه بشینم پیشت خوابت نبره؟؟؟؟  

ای ی ی ی خدا

بشین ... اما جون مادرت باهام  حرف نزن    

وای ی ی ی ی ی ... دیگه نوشته هارو تار می بینم !!!! خوابم میاد... 

-میگما ا ا ا خوب شد با ....اینا قطع رابطه کردیم !!! 

-اره بابا...ولشون کن ادم نیسسن ...... سولی جان مگه قرار نشد باهام حرف نزنی ؟؟؟ 

-خاک بر سرم یادم نبود بخون تو! من دیگه حرف نمی زنم ... 

ساعت 4 بامداد... دارم درس می خونم !!!  به جد و ابادمم فش می دم ... استرس داره خفم می کنه ...هوا داره روشن می شه!!! سولی داره شلیل می خوره ملچ و مولوچ ... 

-شپش می خوری؟؟؟ 

-چی؟ 

-شلیل دیگه! 

-کارد بخورم عزیزم ... 3 ساعت دیگه بیشتر وقت ندارم تازه صفه ی دهمم از 300 صفه بیام شلیل بخورم؟؟ به نظرت از گلوم پایین میره؟؟؟ کاش من میمردم   

-چرا؟ 

-از دست تو 

-وا 

-والا 

-چرا من؟؟؟  

-چون درک نمی کنی چقد حالم بده!!!  

سولی داره رو خیارش نمک میزنه....

-وا ....می خواستی از ظهر بشینی درستو بخوونی ی ی ی به من چه؟؟؟ اصن من از وقتی یادمه  تو درس خوون نبودی!!!  

مرسی سولی جان برو بخواب... 

اخه از لحاظ روانشناسیم درست نیس این رفتار با کسی که 3 ساعت بعد امتحان داره... 

سولی جان با توجه به موارد بالا تازه قهرم می کنی؟؟؟؟!!!!   

نظرات 3 + ارسال نظر
هووولی چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ق.ظ http://jojo-c.blogsky.com

کوچه خیلی خوبه خونه خیلی دورٍ...
تخصیرٍ سووولیٍ که میاد ییشٍ تو ٫ اگه بهش نگفتم ( ایکونی که اعصابشو از دست داده )
تازه چرا اینوو نکیگی که خواب رو به من حروم میکنی شبایی که امتحان داری؟!

MoHa چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ق.ظ

با سیلام و خسته نباشید خدمت شما و همه دست اندر کاران گرامی، من یعنی اینجانب ?-: همممممممممممممم من کی بودم، نه من نبودم دستم بود تقصیر که نه تصمیم کبرا از روش 3بار بنویس که دیگه حسه نوشتن نداشته باشی بیای اینجا خوزبلات تحویل میگیریم فرش پاره آهن آلات لوازم منزل خریداری برای عموم آزاد است ??-:
به هر حال خسته نباشی، وقت من این استرسی رو که می گی درک نمی کنم :دی


ارسلان چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ق.ظ http://thearsalan.wordpress.com

حالا جدی زن رستم داف بوده؟ فکرمو مشغول کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد